مانند «ایران اسلامی» و «اسلام ایرانی» که برخی مستشرقان مانند کورت فیشلر یا پتروشفسکی از دومی سخن میگفتند و ما به اولی اعتنا میکنیم.
به هر حال واقعیت این است که این جابجایی در زمره بازیهای زبانی (منظور، بازیهای زبانی در فلسفه تحلیلی ویتگنشتاین نیست) قرار نمیگیرد، بلکه این مفاهیم مرکب، حاصل نظام فکری و مفهومی متفاوتی است که اگر به شکل روشمند و چارچوب دار تبیین و تحلیل گردد، میتواند به آشفتگیهای ذهنی سامان داده و دادههای متکثر را در پارادیمی واحد و هدفمند تئوریزه کند.
توضیح ضروری این است که تقسیمبندی مطرح در این نوشته انتخابی است و وجوه اشتراک و افتراقی که در پی خواهد آمد بر این واژهها بارگذاری شده است نه آن که لزوماً در گذشته چنین تعاریف و توضیحاتی آمده و در اینجا تنظیم و بازنویسی شده باشد.
به دیگر سخن در این مقایسه و تطبیق مفهومی بین اسلام سیاسی و سیاست اسلامی، از عقل نظری از نوع ملاصدرایی آن مدد گرفته شده است. البته منطق آن قیاسی نیست، بلکه استقرایی است؛ یعنی سعی شده خاستگاه هر ادعا مصداق عینی و خارجی و تجربی داشته و با تجمع اجزاء به مفهوم کلی برسیم، نه اینکه برای مفهوم کلی، مویدات خارجی بیاوریم.
1 - از بعد تاریخی هر چند «اسلام سیاسی» را پدیدهای قرن بیستمی مینامند که با اخوانالمسلمین و شخصیتهای مطرحی مثل حسن البناء، سید قطب، سید جمال، محمد عبده و پس از آنها نهضت اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی (ره) و سپس شکلگیری جنبش مقاومت اسلامی (به معنای عام) در فلسطین و لبنان تعین تاریخی یافته است، اما در واقع اسلام سیاسی قدمت و سابقهای به درازای تاریخ اسلام دارد و بنیانگذار آن شارع مقدس است که نیت و اهداف خود را در وحی نازل به قلب پیامبر مکرم اسلام (ص) اعمال کرده است.
اسلام سیاسی در یک توضیح، مفهوم اسلام در گفتمان سیاسی یا قرائت سیاسی از اسلام است. در خصوص قرائت سیاسی از اسلام ذکر توضیح و یک دستهبندی ضروری است: سه نوع رویکرد به اسلام سیاسی وجود دارد که عبارتند از:
اول: رویکرد تک بعدی نگر یا سکولار
این رویکرد به علت حمایتهای سیاسی و مالی که از آن میشود و به دلیل فهم سطحی و صوری و البته معالفارق اسلام و مسیحیت، به اسلام از دریچه یا چارچوب فرد، شریعت، اخلاق و عرفان مینگرد و بر این پندار است که اسلام این است و جز این نیست و در مواجهه با آموزه های اجتماعی و سیاسی اسلام یا سکوت میکند یا به ورطه تأویل میغلطد. در این رویکرد اسلام، مانند دیگر ادیان برای پر کردن خلاء معنوی و روحانی حیات بشر آمده است و لاغیر و اگر برتری برای آن متصور است به کمیت و کیفیت این آموزهها مربوط است، نه به حوزههای معنایی آن.
دوم: رویکرد تقلیل گرایانه یاتحلیلی(Reduction)
در این رویکرد، اسلام به گفتمان سیاسی تقلیل یا تحلیل مییابد و از درون آموزههای اسلامی تنها ایدئولوژی است که رمق استخراج یافته و ابزاری برای طرفداران ایدئولوژی میشود. از این رو اسلام در این رویکرد در یک تبدیل و تغییر ماهوی از دین و آیین رهاییبخش به مانیفست مبارزه و جهاد تبدیل میشود. رادیکالیستهای اسلامی، از گذشته تاکنون بیشتر در این رویکرد قابل فهم هستند.
به عبارت دیگر در این رویکرد، طرفداران اسلام بیشتر از آن که درد و دغدغه فهم و عمل به اسلام داشته باشند، در جستوجوی هویت اجتماعی هستند و از آنجا که شناخت آنها از اسلام عمق مبانی ومتد ندارد هم به آسانی در دام تحجر و خشونت میافتند (القاعده) و هم دچار قلب ماهیت و تغییر جهت میشوند(سازمان مجاهدین خلق).
سوم: رویکرد جامع نگر
این رویکرد به روشنی و با تکیه و استناد به آموزههای دین اسلام ـ با اولویت قرآن و سنت ـ حوزههای هدف پیام اسلامی را از هم تفکیک کرده و سهم فرد و جامعه را جداگانه میدهد. در این منظر، اسلام به عنوان مکتبی آرمانگرا و ارزش محور برای فرد، خانواده، جامعه و حکومت سطوحی از ایده آلها را تعریف و ترسیم کرده و مسلمانان را برای رسیدن به آنها دعوت نموده است. وجوب این آرمانگرایی در ساحتهای غیرفردی به مثابه تکالیف فردی مثل نماز، روزه و حج است.
2 - «اسلام سیاسی» مجموعهای از آموزههای مسلم دینی است که از ذات اسلام انفکاک ناپذیر است؛ مانند عدالت طلبی، ظلم ستیزی، صلح طلبی، جهاد با متجاوزان به حریم مسلمانان، فقرستیزی و... آیین اسلام نه تنها به انسان کامل ومتعالی و سعید نظر دارد و سعادت او را در دنیا و اخری هدف قرار داده است، بلکه به دو دلیل برای جامعه نیز به عنوان یک واقعیت فراتر از جمع جبری افراد، سعادت متصور است:
اولاً فرد در جامعه موظف به ایفای نقشهای اجتماعی وگوناگون است و زیر بنای هویت جمعی را میسازد؛ مانند نقش خانوادگی، نقش شهروندی، نقش حقوقی و... ؛ ثانیاً مسیر تکامل فرد از دنیا به آخرت از درون جامعه میگذرد و نادیده گرفتن جامعه و ـ در مهمترین جزء آن ـ دولت و حکومت نقص و نارسایی است که اسلام از آن بری است.
اما میتوان بر اساس تاریخ و آموزههای اسلامی دو مرحله مبارزه، جهاد، دعوت، جذب و کسب قدرت برای پیروزی (نصر) را در این آرمانگرایی اسلامی از هم تفکیک کرد: اول، مرحله مبارزه، جهاد، دعوت، جذب و کسب قدرت برای پیروزی است . در این مرحله گفتمان اسلام سیاسی، حاکم و کارآمد است و قرائت سیاسی از اسلام جاذبه دارد ؛ دوم، مرحله استقرار، سازندگی، نهضت نرم افزاری و افزایش یا نمایش قدرت است . در این مرحله گفتمان سیاست اسلامی حاکم و کارآمد است و قرائت اسلامی از سیاست جاذبه و ضرورت دارد.
تفکیک فوق به معنای انفکاک مطلق نیست، بلکه منظور غلبه گفتمانی است؛ به عنوان مثال در صدر اسلام و در دوران قبل از هجرت، ما با غلبه گفتمان اسلام سیاسی مواجه هستیم. شاید سؤال شود که برعکس، پس از هجرت و در 13 سال حضور مسلمانان در مدینه، گفتمان اسلام سیاسی غالب بود.
پاسخ این است که اگر به آیات مکی نگاه کنید و تاریخ اسلام را از بعد سیاسی مرور کنید، آنچه که منجر به خروج پیامبر و یارانش از مکه شد، مجموعهای از پیام، سخن و دعوتی بود که نظام اجتماعی کفار قریش را به چالش میطلبید؛ هم نظام اقتصادی مبتنی بر برده داری، هم نظام اجتماعی قبیلهای و جاهلی وهم نظام سیاسی بتداری و کلیدداری بتخانهها. از این رو گفتمان اسلام سیاسی، برانداز و در پی تغییر وضع موجود است.
در نهضت اسلامی نیز تا قبل از پیروزی انقلاب در سال 1357 این گفتمان غالب بود؛ از این رو سخن و قلم مرحوم شریعتی نافذ بود و موثر واقع شد. در واقع از آنجا که در تاریخ اسلام بیشترین حجم کیفی وکمی تحرکات مسلمانان برای پیروزی و خروج از انزوا و انفعال بوده است، این ذهنیت رشد یافته که فقط اسلام سیاسی قابل تعریف و تبیین است و از این رو بارها گفتهاند ـ و درست گفتهاند ـ که مسلمانان از فقر تئوریک در حوزه سیاسی رنج میبرند؛ زیرا این حوزه مربوط به سیاست اسلامی است. سیاست اسلامی برای دوران استقرار است و ابعاد ایجابی آن پررنگتر است. اسلام سیاسی میگوید چه نمیخواهیم و بر« نفی و سلب» مبتنی است، اما سیاست اسلامی میگوید چه میخواهیم و بر « اثبات و ایجاب» متکی است.
3 - اسلام سیاسی، ارزش مدار است و از ضرورت استقرار عدالت، نابودی ظلم، برقراری امنیت و رفع فقر و فساد سخن میگوید؛ از این رو گفتمان رهبران و ایدئولوگهای اسلامی در اسلام سیاسی منحصر میشود. در این گفتمان، ترسیم چشم اندازها مطرح است، اما در سیاست اسلامی ما با روشها سر و کار داریم؛ روشهایی که مغایر با اهداف نباشد.
بحث انطباق روشها مطرح نیست که تلاش برای انطباق روشها و ارزشها منتج به تحجر و سلفیگری میشود. مهم عدم مغایرت است که امام(ره) نیز با توجه به این مهم گره از کار فرو بسته شورای نگهبان در جمهوری اسلامی گشودند.
سیاست اسلامی با سخنرانی، موعظه و تهییج احساسات تحقق نمی یابد و اساساً عقلی و جدی است و متفکران و صاحب نظران را به تفکر و نظریهپردازی دعوت میکند. سیاست اسلامی درصدد است تا برای تحقق آرمانهای عنوان شده در گفتمان اسلام سیاسی، نظام سازی، استراتژی، قانون و راهکار وضع کند و در این مهم متکی بر عقل است، نه عقل ابزاری و صرفاً محاسبه گر، بلکه عقلی که زیر سقف دنیا قرار ندارد و بر زیر و بم هستی نفود میکند و جامع الاطراف است.
اصل سودمندی و فایدهگرایی و نتیجهخواهی را میپذیرد، اما نه به طور مطلق، بلکه مشروط به حق و عدل. حق و عدلی که از سرچشمه وحی مشروب میشود و نه عقل جزئی بشر قاصر و مقصر.
4 - امروز با استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران باید گفتمان « اسلام سیاسی» از گفتمان « سیاست اسلامی» تفکیک شده و بیش از اولی بر دومی انگشت تأکید نهاده شود. کارآمدی نظام و حقانیت گفتمان اسلام در گرو معنادار شدن سیاست اسلامی است.
تئوری پردازی، قانونگذاری، جنبش تولید علم و نهضت نرم افزاری، ساختارسازی، بازسازی نهادها و جرح و تعدیل سیستمهای موجود در جامعه و حکومت، مهمترین مؤلفههایی است که در سیاست اسلامی باید صورت پذیرد و این مهم، کار صاحب نظران و متفکران عالم، بیادعا و عمیق است.
امروز ـ علیرغم گذشت قریب به سه دهه از انقلاب اسلامی ـ هنوز گفتمان اسلام سیاسی بر کشور حاکم است، در حالیکه حفظ و تقویت و ترویج و جلوگیری از انحراف آن بر عهده رهبران است و وظیفه کارگزاران، متخصصان، صاحبنظران، اهل نقد، خبر و تحلیل کمک به تحقیق سیاست اسلامی است.
چالش بزرگ پیش روی مسلمانان، به ویژه مسلمانان نوگرا، تحصیلکرده و خواهان هویت و عزت بومی تلاش برای تحقق سیاست اسلامی یا همان مفهوم سیاست در گفتمان اسلامی است. جامعه مهدوی همان تحقق نهایی سیاست اسلامی است که با اسلام سیاسی پیامبر(ص) آغاز شد. از این رو در عصر ظهور، مسلمانان به عزت مطلوب میرسند؛ زیرا گذار از نظر به عمل و آرمان به واقع، در آن زمان تحقق مییابد.